۱۳۸۹-۰۲-۱۶

دادگاه ِ بی داد


من باید بروم.... 

دادخواستی علیه من  صادر شده.... شکایت شده از من....

تمام واژگان سیاه شده روی برگ برگ سپید دفترهایم از من شاکی اند... 

۱ نظر:

مغز گردو گفت...

باید بمانید....
شما محکومید....
دادخواست واژگان پذیرفته شد...
حکایت افرینش کلمات بر روی کاغذ ,بی انکه خوانده شوند...حکایت زادن طفلی است در زندان...کلمات را ازاد (تایپ)کنید تا حکم برائت صادر شود

ارسال یک نظر

برای من اینجا بنویس...!