زخم بر تن ما ، زینت گران بهای ِ د.ران ماست.
مستان ِ ستمگر، مست از هوچی گری ِ ستم روزهاشان ، میخواره گانی با چهره هایی سرخ و بر افروخته، خیابان ها را مالک ِ خویشتن ِ پلید شان می پنداشنتد و رنگ... رنگ ِ سرخ ِ خون را جنونی نا تمام داشتند.
تلو تلو خوران ، عربده کشان....
در سکوت رنگ پریده شب از ترس ِ شبانه های سیاه، مستان ستمگر قهقهه ای از سر بی حرمتی ِ لحظه ها را بر صفحات تقویم تاریخ، رنگ ِ سیاهی می زدند.
شب بود..... شب شد..... گویی شب را پایانی نیست در متن این زمانه.
نوشته شده در : بامداد 2 تیر 1388
۱ نظر:
این رمز جدید مطلبdove....رمز قبلی فقط برا داستانمه
ارسال یک نظر
برای من اینجا بنویس...!