یارو تا تقّی به توقی می خورد ، قمپوز در می کرد که آره :
کی...؟ فلانی...؟! غلط کرده مرتیکه ! مثه سوسک زیر پام لهش می کنم ...!
بعد از ظهر تو دفتر کارش ، یهو یه سوسک دست و پا بلوری ِ تر و فرز سر وکله اش پیدا شد و تو دفتر کار طیّ طریق میکرد...
از این ور به اون ور .... از چپ به راست ... از راست به چپ...
یارو جفت پا پریده بود رو صندلی چرخدار مدیریتش و از ترس یه بند جیغ میکشید. جیغ بنفش.
آبدارچی اومد ، با یه لنگه دمپایی اومد و دخل سوسکه رو آورد و قال قضیه رو کَند...
یارو هنوز هم که هنوزه قمپوز در می کنه...
راستی...
قمپوز رو با چه جوری مینویسن...!؟
۱ نظر:
بیچاره سوسک...
ارسال یک نظر
برای من اینجا بنویس...!