در نقد عواطف پدر و فرزند
من و بابام رابطه دوستانه ای نداریم.
من و بابام واسه هم نمی میریم.
من و بابام هر روز هفته همدیگر رو می بینیم.
من و بابام دلمون واسه هم زیاد تنگ نمیشه.
من و بابام حرف مشترک زیادی نداریم.
من و بابام بیشتر اوقات به هم گیر می دیم.
من و بابام هر هفته ، حد اقل 3-4 بار با هم در گیر می شیم و همدیگر رو ترور شخصیتی می کنیم.
من و بابام هیچ وقت در آرزوی دیدار یک دیگه نبودیم.
من و بابام گاهی به خون هم تشنه می شیم…
با همه این احوالات … ، وقتی که صبح ها بیدار میشم ، بیشتر از وقتی که “ عباس ایرانی “ پدرش ” بیژن ایرانی “ رو واسه دفعه اول تو عمرش دید ، از دیدن بابام خوشحال می شم…
۱ نظر:
خدا حفظش کنه قدرشو بدون...
ارسال یک نظر
برای من اینجا بنویس...!