۱۳۸۹-۱۰-۱۱

لک لک ها بر بام+ نقاش باشی

وقتی که بچه بودم،  قبل از اینکه شروع به حرف زدن بکنم،  نقاشی می کردم.
نقاشی هایی که در نوع خودش و نسبت به سن و سالم خیلی خوب بود. خاص بود و کمی عجیب .
نقاشی زندگی من بود ... بخشی از زندگی روزانه کودکانه ام.
اونقدر ذهنم مشغول به نقاشی بود که در جواب سؤال کلیشه ای  که"  دوست داری وقتی بزرگ شدی چی کاره بشی؟"  یه جواب غیر کلیشه ایی میدادم...
" میخوام نقاش بشم..."
شکی نداشتم... مصمم بودم. عاشق نقاشی بودم.
بیشتر از هر چیزی پرنده می کشیدم، لک لک، فلامینگو، بلبل، کلاغ، جغد... هر پرنده ای...ولی بیشتر از همه لک لک می کشیدم.
تو هفت سالگی طی یک ماجرای طولانی ، پامو کردم تو یه کفش که من میخوام کتاب " لک لک ها بر بام " رو بخونم.
هرچی سر و کله زدند با من که عزیز من، واسه تو زوده، این گوش بدهکار نبود.
مسخ اسم این کتاب شده بودم. به نظرم بهترین و باشکوه ترین کتاب دنیا بود. و بالاخره در عید سالی که کلاس اول بودم ، با هزار جور مکافات کتاب رو خونددم و برگ برنده من شده بود اون کتاب. لک لک ها بر بام.

ترسی نداشتم از اینکه کوه ها رو بنفش رنگ بزنم و آسمون رو نارنجی.
از جریان آب در هیچ جای کره خاکی هراسی نداشتم. دنیای زیر آب رو میکشیدم، همنشین پرنده ها می شدم...دنیای بالای درخت ها رو می کشیدم.
شب رو نقاشی می کردم... با رنگ مخملی سرمه ای.

هرچیزی رو که دوست داشتم که داشته باشم، در دنیای گسترده خودم خلق می کردم.
دنیایی که بر خلاف دنیای اون روزهای ما، که جنگ بود و بعد هم تحریم، رنگی بود... نه اگر پر از رنگ، حداقل 12 رنگ داشت.

پشیمون نیستم که معمارم ... پشیمون نیستم که در  دنیای بزرگ معماری غوطه ورم... این هم آرزویی بود. ولی آرزو می کردم که کاش اولین آرزوم رو رها نمی کردم... کاش سر حرفم می موندم و نقاش می شدم.
چیزی که الان هم در وجودم شعله می کشه، هنوز هم منو دیوونه و محسور رنگ ها می کنه،،، نقاشی...

کاش سر حرفم می موندم... در دنیای رنگ ها غرق می شدم و بی دغدغه آفریدگار دنیای رنگ هام می شدم.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

vangogh dar 27 salegi naghashi ro shoroo kard .... hich vaght bara shoro dir nist chizi ke bade ine ke har az gahi beshini va hasrat haye tekrari dashte bashe .....
omidvaram roozi berese ke ba jaye inke benevisi : kash sare harfam mimoondam ...begi ke belakhare be sooye anche ke mikhastam dar harkatam :)

parto گفت...

ناشناس عزیز... ممنونم...
مطممئنم که حرف و آرزوهای کودکی ام ، اگر گاهی به "کاش" تبدیل بشن، ولی فراموشم نمی شن...

ارسال یک نظر

برای من اینجا بنویس...!